قسمت12
پرستو پشت سرم می ایستد و به چهره ام در آینه خیره می شود. آهی می کشد و میگوید: خوش بحالت چقد خوشگلی.
متعجب روسری ام را مرتب می کنم و می پرسم: من؟؟؟ وا! خل شدیا.
آرام پس گردنم می زند
_ حتما زشتی؟!چشمای آبی و موهای عسلی...خوبه بهت بگم ایکبیری؟
شانه بالا میندازم و لبخند کجی می زنم
_ بنظرم خیلی معمولی ام.