آمار مطالب

کل مطالب : 151
کل نظرات : 8

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 1
باردید دیروز : 1624
بازدید هفته : 1694
بازدید ماه : 1740
بازدید سال : 2350
بازدید کلی : 110607

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بوی خدا...  و آدرس booyekhoda.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نویسنده : م ش
تاریخ : جمعه 20 اسفند 1395
نظرات

قسمت12

 

پرستو پشت سرم می ایستد و به چهره ام در آینه خیره می شود. آهی می کشد و میگوید: خوش بحالت چقد خوشگلی.

متعجب روسری ام را مرتب می کنم و می پرسم: من؟؟؟ وا! خل شدیا.

آرام پس گردنم می زند

_ حتما زشتی؟!چشمای آبی و موهای عسلی...خوبه بهت بگم ایکبیری؟

شانه بالا میندازم و لبخند کجی می زنم

_ بنظرم خیلی معمولی ام.

 

موضوعات مرتبط: رمان قبله من , ,


نویسنده : م ش
تاریخ : جمعه 20 اسفند 1395
نظرات

قسمت دوازدهــم 

 

قایق در ضلع غربی پد خندق، کنار پل‌های خیبری، پهلو گرفت.دونظامی که بالای خاک‌ریز کنار سنگره ایستاده بودند، پایین آمدند و مرا از خاک‌ریز بالا کشیدند.روی زمین که می‌کشیدنم پای مجروحم دنبالم کشیده می‌شد. از شدت درد آسمان دور سرم می‌چرخید.چشمم که به محوطه‌ی پد افتاد، بچه‌های گروهان قاسم‌بن‌الحسن را دیدم. اسیر شده بودند.بغضم گرفت، ناخودآگاه اشک توی چشم‌هایم جمع شد.

 



نویسنده : م ش
تاریخ : جمعه 20 اسفند 1395
نظرات

 

قسمت یازدهــم
  
سرگرد سلاح کمری‌اش را به طرفم نشانه رفت و گفت: «اجم،اگله الموت للخمینی، گوسفند بی‌شاخ!بگو مرگ بر خمینی!» سرگرد با تکرار واحد،اثنین،ثلاث،(یک،دو،سه) برای اینکه به امام توهین کنم، برایم مهلت تعیین کرد.وقتی گلنگدن کشید، احساس کردم تعادل روحی ندارد.ناگهان شلیک کرد! در یک لحظه جا‌خوردم، می‌توانستم تصور کنم می‌خواهد مرا بکشد اما چون هر دوپایم مجروح بود، تصور نمی‌کردم به پای مجروحم شلیک کند! دو گلوله به هر دو پایم شلیک کرد ! 
 

 



نویسنده : م ش
تاریخ : سه شنبه 17 اسفند 1395
نظرات

در آینده ای نزدیک...

نگاهی به دور و برت بینداز

یک وقت هایی می شود که

خودت را

تنها

چادریِ کلِ خیابان می بینی!!

لبخند بزن،

و رو به آسمان بگو:

خدایا...

ممنونم که بهم اجازه دادی بین همه ی این آدمای رنگ و وارنگ یه دونه باشم!!

شک نداشته باش که این یک فرصتِ ویژه است تا برایِ او (خدا) هم یکی یک دانه باشی...



نویسنده : م ش
تاریخ : دو شنبه 16 اسفند 1395
نظرات

اميرالمؤمنینّ عليه السلام فرمودند:

روزى در جمع عدّه اى از اصحاب و ياران نشسته بوديم، كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله سؤ ال فرمود:

بهترين چيز براى زن چيست؟

و هيچ يك از افراد جواب مناسبى براى آن نداشتند. هنگامى كه من به منزل، نزد فاطمه سلام اللّه عليها آمدم، موضوع را براى آن مخدّره، مطرح كردم كه امروز پيامبر خدا چنين سؤالى را بيان نموده است؟

حضرت فاطمه سلام اللّه عليها اظهار داشت...

 

ادامه در ادامه مطلب...

موضوعات مرتبط: خدا و نماز , ,


نویسنده : م ش
تاریخ : یک شنبه 15 اسفند 1395
نظرات

عالم ز برایت آفریدم، گله کردی

از روح خودم در تو دمیدم، گله کردی

 

گفتم که ملائک همه سرباز تو باشند

صد ناز بکردی و خریدم،گله کردی

 

 جان و دل و فطرتی فراتر ز تصور

از هرچه که نعمت به تو دادم، گله کردی

موضوعات مرتبط: خدا و نماز , ,


نویسنده : م ش
تاریخ : یک شنبه 15 اسفند 1395
نظرات

علت بکار بردن لفظ یاعلی هنگام خداحافظی

 

از پیغمبر سئوال شد:

 

یارسول الله،

ما وقتی صحبتمون، حرفمون با یکی تموم میشه، 

پایان کلاممون، او را به خدا 

می سپاریم، مثلا به بیان پارسی 

می گوییم:

خداحافظ و به زبان عربی 

می گوییم:

فی امان الله

موضوعات مرتبط: ولایت و امامت , ,


نویسنده : م ش
تاریخ : یک شنبه 15 اسفند 1395
نظرات

قسمت دهـم

 

چشمانم را به انتظار تیر خلاص او بستم و شهادتین را گفتم.فکر می‌کنم متوجه شده بود که از مرگ نمی‌ترسم. به رنج‌ها، دردها و تحقیرهای اسارت که فکر می‌کردم، دلی به زنده ماندن نداشتم.در حالی که سرم پایین بود، کنارم نشست، موهایم را گرفت و سرم را بالا آورد، چنان به صورتم زُل زده بود، احساس کردم اولین بار است ایرانی می‌بیند.چند نظامی جدید آمدند...

 

ادامه در ادامه مطلب...



نویسنده : م ش
تاریخ : یک شنبه 15 اسفند 1395
نظرات

قسمت نهــم

 

سه، چهار نظامی عراقی از سنگر بالا آمدند از نگاهشان فهمیدم از این طرف سنگر،یعنی جایی که من بودم،می‌ترسیدند. چند نارنجک در فاصله‌ی ده، دوازمتری‌ام پرتاب کردند. ترکش یکی از نارنجک‌ها به دست راستم خورد.یکی از آن‌ها چشمش به من افتاد، تیربارش را به طرفم نشانه رفت و با صدای بلند گفت : لاتتحرک!تکان نخور! نگاهم به نگاهش بود که ادامه داد: ارفع یدیک،دست‌هاتو ببر بالا! دست‌هایم را بالا بردم...

 

ادامه در ادامه مطلب...



نویسنده : م ش
تاریخ : یک شنبه 15 اسفند 1395
نظرات

قسمت11

 

صدای گریه ی نازک و ضعیف حسین مرا از مرداب خاطراتم بیرون می کشد. روزهایی که هر بار با یادآوریشان عذاب می کشم. دفتر را می بندم و زیر بالشتم می گذارم. از روی تخت پایین می آیم و حسین رااز گهواره اش بیرون می آورم و تنگ درآغوشم می فشارم. گریه اش قطع می شود و چشمان روشنش را باز میکند، کمرنگ لبخند می زنم و لبهایم راروی پیشانی سفیدش می گذارم. آرام به چپ و راست تکانش می دهم . صورت کوچکش را به سینه ام فشار می دهم و چشمان اشک آلودم را می بندم.

موضوعات مرتبط: رمان قبله من , ,


نویسنده : م ش
تاریخ : یک شنبه 15 اسفند 1395
نظرات

قسمت10

 

شک داشتم مسیری که میروم اشتباه است یانه. ته دلم میلرزید،اما من مثل اسبی سرکش با وجدان و لکه های سفید و امید دلم به راحتی می جنگیدم. احساس خوب کلاس تنها زمانی بود که رستمی گیتار می زد و هم زمان شعر می خواند! ناخن انگشت کوچش بلند بود و این حالم راحسابی بد می کرد! گیتارم را هر بار به مهسا می دادم تا باخودش به خانه ببرد و خودم باوسایل خطاطی به خانه می رفتم. یک چادرملی خریدم و به جای چادر ساده و سنتی سر کردم.

موضوعات مرتبط: رمان قبله من , ,


نویسنده : م ش
تاریخ : یک شنبه 15 اسفند 1395
نظرات

همیشه که شهادتـــ به "رفتن" نیستـــ

گاهی شهادتـــ در "ماندن" استـــ...

 

گاهی شهادتـــ با زیر آتش دشمن ؛

"سوختن" میسر نمی شود ...

با هر روز " سوختن و ساختن"

در این دنیا میسر می شود...

 

همیشه که شهادتـــ به "خونی" شدن نیستـــ

گاهی شهادتـــ به "خاکی" شدن استـــ ...

 

و شهادتـــ به "آسمان رفتن نیستـــ"

که به "خود آمدن" استـــ ...

 

و برای شهید شدن نیازی به "بال" نداری

بلکه نیاز به "دل" داری ...

 

و شهادتـــــ !

رحمتـــ خاص خداستـــــ؛

و بارانی استـــــ که بر هر کس نمیبارد...

 

شهادتـ اتفاقی نیستـ

مراقبـ اعمالمون باشیم

موضوعات مرتبط: مدافع حرم(شهدا) , ,


تعداد صفحات : 13


گاهے کہ چادرم خاکے میشود ؛ از طعنه هاے مردم این شهر ... یادم میآید از این کہ ؛ چہ چفیہ هایے براے ماندن چادرم خونے شدند ... . . . دوتا رمان بسیار زیبا در وبلاگ گذاشته میشه رمان قبله من وکتاب بسیار زیبای پایی که جا ماند امیدوارم لذت ببرید م ش


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود